ز بیداد تو هرگز نکنم ناله و درد
داد از آنکس که چنین چهره زیبا به تو داد
Printable View
ز بیداد تو هرگز نکنم ناله و درد
داد از آنکس که چنین چهره زیبا به تو داد
در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم
سرزشنها گر کند خار مغبلان غم مخور
ره اين است سعدي كه مردان راه
به عزت نكردند در خود نگاه
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
لبالب دل من از شراب خواب مي شود
نگاه کن تو ميدمي و آفتاب مي شود
درون سينه غوغا مي كنم من
تو را در خويش پيدا مي كنم من
از آن مي ترسم آخر تا بترسي
در اين شيوه چه پروا مي كنم من
نمدوني تو به خوابم که مياي خواب من ديدني ميشه
يه بهار عشق ميريزه به تنم نفسام چيدني ميشه
همه هرچه هستن از ان كمترند
كه با هستيش نام هستي برند
دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گيرم
گه از زمين و گه از آسمان سراغ تو گيرم
من از این واژه های تلخ و تکراری
دلگیرم
شب رویا و کابوسش
تن تب دار و درمانش
طلوع صبح و بیداری
من و تکرار تنهایی
هوای تازه و نم دار
شکایت های بس غم دار
دل بی تاب یک عاشق