قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی(ع) را نتوان دست بست
ای دل دریا، دل دریای تو
عرش خدا منزل و مأوای تو
Printable View
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی(ع) را نتوان دست بست
ای دل دریا، دل دریای تو
عرش خدا منزل و مأوای تو
وگر بهشــت مصـــور کنند عــــارف را
به غیر دوست نشاید که دیده بردارد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شعر پرتکرار خودم خودم...
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلظی خواجه در این عهد وفا نیست
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
تورا من چشم در راهم شباهنگام
که مي گيرد درشاخِ«تلاجن»سايه ها رنگ سياهي
وزان دل خسته گانت راست اندوهي فراهم؛
تورا من چشم درراهم.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شنيدم مصرعي شيوا كه شيرين بود مضمونش
منم مجنون آن ليلا كه صد ليلاست مجنونش