شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
Printable View
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
تو از هزاره های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتنک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدئای تیشه های توست
چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چهدارها که از تو گذشت سربلند
زهی سکوه فامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه من هنوز آن بلنددور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست.........
تن آدمي شريفست به جان ادميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
تو بارانی, من باران پرستم
تو دریایی, من امواج تو هستم
اگر روزی بپرسی باز گویم :
تو من هستی و من نقش تو هستم ...
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفتبی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفتزنهار به کس مگو تو اين راز نهفتهر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من
تو مثل غنچه خندید و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی
تمام بغض هایم مثل یک رنج
شکست و قصه ام در کوچه پیچید
ولی تو از صدای این شکستن
به جای غصه ترسیدی و رفتی
يار من چون بخرامد به تماشاي چمن
برساند زمن اي پيك صبا پيغامي
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت
و به ناخن های خون آلود
روی سنگی کند نقشی را
وز آن پس ندیدش هیچکس دیگر
شسته باران رنگ خونی را که
از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید
از میان بردست طوفان نقش هایی را
که به جا ماند از کف پایش
گر نشان از هر که پرسی باز
بر نخواهد آمد آوایش
آن شب
هیچ کس از ره نمی آمد
تا خبر آرد از آن رنگی که در کار شکفتن بود
کوه:سنگین سرگران خونسرد
باد می آمد ولی خاموش
ابر پر میزد ولی آرام
معبر زندگی محل گذر است
هر لحظه ی آن ز دیگری تازه تر است
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من
تو مثل غنچه خندید و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی
تمام بغض هایم مثل یک رنج
شکست و قصه ام در کوچه پیچید
ولی تو از صدای این شکستن
به جای غصه ترسیدی و رفتی