می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
Printable View
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
تو بگریزی از پیش یک شعله خام من ایستاده ام تا بسوزم تمام
میخور که جهان حریف جوی است
آفاق ز سبزه تازه روی است
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهار نافه بوی است
تکراری شده تموم لحظات عمرم
تمومه وقتمو ندارم دیگه فرصت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
مامردزهدوتوبه وطامات نيستيمنقل قول:
باما به جام باده صافي خطاب كن
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
تا بودیم کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
من و انکار شراب،این چه حکایت باشد
غالباٌ این قدرم عقل و کفایت باشد