پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
دل آرا ما نگارا چون تو هستی
همه چیزی که باید هست ما را
شراب عشق روی خرمت کرد
بسان نرگس تو مست ما را
اگر روزی کف پایت ببوسم
بود بر هر دو عالم دست ما را
تمنای لبت شوریده دارد
چو مشکین زلف تو پیوست ما را
چو صیاد خرد لعل تو باشد
سر زلف تو شاید شست ما را
زمانه بند شستت کی گشاید
چو زلفین تو محکم بست ما را
غزلیات سنایی...
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقــــی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیــــاله را که شب می گذرد
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
فریاد رسی نیست در این ملک وگرنه
کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
این کشور ویرانه که ایران بودش نام
از ظلم یکی خانه ی آباد ندارد
دلها همه گردیده خراب از غم و اندوه
جز بوم در این بوم دل شاد ندارد
هرجا گذری صحبت جمعیت و حزب است
حزبی که در این مملکت افراد ندارد
دل در قفس سینه تن مرغ اسیریست
کز بند غمت خاطر آزاد ندارد
عشق است که صد پاره نماید جگر کوه
اینگونه هنر تیشه فرهاد ندارد
"اشعار فرخی یزدی"
پاسخ : مشــــــــــــــــــاعره
سلام یک شعر و پند
امروز که جز شور جوانی بسرم نیست
عکسم تو نگه دار که فردا اثرم نیست
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
سلام
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
پاسخ: پاسخ : مشــــــــــــــــــاعره
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
نقل قول:
سلام
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
سلام منم بازی مشاعره رو خیلی دوست دارم
یوسف کنعان من مصر ملاحت توراست
مصر ملاحت توراست یوسف کنعان من
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
اااااااااا ببخشید اشتباه شد تا آخر نخونده بودم باید با د می گفتم
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
پاسخ: مشــــــــــــــــــاعره
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
حـــافــــظـــ