در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است
Printable View
در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است
تمنای وصالم نیست , عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم , نیستم در بند درمانت
:11():
شهریار
:11():
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
تویی ان گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کودک اشک من شود خاک نشین ز ناز تو
خاک نشین چرا کنی کودک ناز دیده را
:11():
بهار
:11():
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
:11():
سعدی
:11():
مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل
که م ی بگرمی آغوش یار باید و نیست
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهدی که بستیم رفیقان بشکستند