دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و پیامی نفرستاد
( دوستان اگه موافقید شعر نو نــنـویسیم )
Printable View
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و پیامی نفرستاد
( دوستان اگه موافقید شعر نو نــنـویسیم )
دل ضعیفم از ان می شکند بطرف چمن
که جان ز مرگ به بیماری صباببرد
( مهرداد جان موافقم ) :love:
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
مرا امید وصال تو زنده میدارد
و گرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
کسی که مهر گل از دل نمیتواند کند
به باغ خشک در ایام مهرگان چه کند :1. (21):
در کار گلاب و گل حکم از لی این بود
کاین شاهد باز اری و ان پرده نشین باشد
دل ِ من ، چنگ ِ افسونست و هر عشق
در آن بنهاده از خود یادگاری
ز هر مهری در او افسرده یادی
ز هر مویی بر او پیچیده تاری
:1. (21):
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شرح اين هجران و اين خون جگر
اين زمان بگذار تا وقت دگر
.
.
.
آرزو مي خواه ليك اندازه خواه
بر نتابد كوه را يك برگ كاه
:11():
مولوی
هر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم