دلا در عاشقی ثابت قدم لاش
که در این ره نباشد کار بی اجر
Printable View
دلا در عاشقی ثابت قدم لاش
که در این ره نباشد کار بی اجر
روح لاله ای در پیکر مردی
تجلی کرده
از ایینه ی بیداری و دیدار
در آن باران و در آن میغ تر دامن
نگر آنجا چه می بینی ؟
:1. (21):
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بیکران کرد
دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
:1. (21):
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص امد و بر بط زنان میگفت نوش
شبی با شعرهایم گریه کردم
دوباره از تو با دل شکوه کردم
:1. (21):
من چه گویم که ترا ناز کی طبع لطیف
تا به حدیست که اهسته دعا نتوان کرد
دلم تنها،دلم خستس،دلم غمگین غمگینه
توی این بغض تنهایی،دل من بی تو میمیره!
(با اجازه خودم گفتم! :دی)