دلم به سایه زلفت اگر گرفت ارام
سیاهی است که بر دیده خواب می ریزد
Printable View
دلم به سایه زلفت اگر گرفت ارام
سیاهی است که بر دیده خواب می ریزد
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشانست
تو درمیان غزل های ما نمی گنجی
مفصلی تو و این بیتها چه مختصرند
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی به آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
نيم چرخي و نيم نگاهي به عقب
اشک ريزان، دل فرسوده مي خندد
:give_rose:
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
انچه دیدم از کمال و رحمت احسان اوست
انچه من کردم ز بی فکری و نقصان من است
تا عاشقان ببوی نسیمش دهند باد
بگشود نافه و در آرزو بـــبــــســـت
تا فاش گردد امشب رسوایی من مست
داغی ز بوسه هایت بر گونه هام بگذار
رفته بودیم که از گل بسراییم به صحرای سکوت
در جنان ظلمت سردی که سحر چیره نبود