تا متاع حقیر عشــــق شدم
گربه جان می خرند می ارزم :1. (21):
شمعم، از آتــــشم مترسانید
من از این بـــــادها نمی لرزم
:1. (38):
Printable View
تا متاع حقیر عشــــق شدم
گربه جان می خرند می ارزم :1. (21):
شمعم، از آتــــشم مترسانید
من از این بـــــادها نمی لرزم
:1. (38):
مردي صفاي صحبت آيينه ديده
از روزن شب,شوكت ديرينه ديده
مردي حوادث, پايمال همّت او
عالم ثناگوي جلال همّت او
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود!
آخر محـــــاق نـــیست که ماه دو هفـته را
:1. (38):
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
باخبر باش که سر ميشکند ديوارش
(حافظ شيرازي)
شـربـتـی از لـب لعلش نچـشـیدیم و برفت
روی مــه پـیــکر او سـیــر نـدیـدیـم و برفت
گـویی از صحـبت ما نیک به تنـگ آمـده بود
بار بر بست و بـه گــردش نرسیدیم و برفت
تعالي الله قديمي کو به يک دم
کند آغاز و انجام دو عالم
توانايي که در يک طرفةالعين
ز کاف و نون پديد آورد کونين
(محمود شبستري)
نـاله را هرچند میخـواهم که پنهـانی کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ****** به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
در شبی تاریکنقل قول:
که صدایی با صدایی در نمی آمیخت
و کس کس را نمی دید در راه نزدیک
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت
وبا ناخن های خون آلود
روی سنگ کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچ کس دیگر
شعر نقش ، از کتاب " مرگ رنگ " سهراب سپهری
واينم بالاخره شايد تنها بيت شعر بي نقطه:
روده سگ را عمر عمامه کرد
احمد و محمود را آواره کرد
:lol: