در گوش ها فتاده نهایات بی خوشی
در گوش ها فتاده صریر صدای او !
Printable View
در گوش ها فتاده نهایات بی خوشی
در گوش ها فتاده صریر صدای او !
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ، ساقی بده شرابی
يار را گفتم که حندان شو لبش چون گل شکفت
با تبسم هاي شيرين گفت خندان تر از اين
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
درد و درمان هر دو يکسان است پيش عاشقان
انچه او خواهد اگر درد است درمان من است
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
در اين خزان که شکوه هميشه سبزان است
ببر براي خدا سبز سبز مثل بهار
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
رفته بودیم که از گل بسراییم به صحرای سکوت
در چنان ظلمت سردی که سحر چیره نبود
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس