در اين دنيا كه مردانش عصا از كور مي دزدند
من از خوشباوري اينجا محبت جستجو كردم
Printable View
در اين دنيا كه مردانش عصا از كور مي دزدند
من از خوشباوري اينجا محبت جستجو كردم
ملامتگر چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
يك شب دلي به مسلخ خونم كشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم كشيد و رفت
تا نگردی آشنا ، زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شب همه بي تو كار من شكوه به ماه كردن است
روز ستاره تاسحر تيره به اه كردن است
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جوانا به روز جواني زپيري
بينديش كز پير نايد جواني
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
مسپارم به تو از شر حسود چمنش
شايد اونجور كه بايد قدرتو من ندونستم
حرفايي يود توي قلبم من نگفتم نتوستم
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن ارزومه
نقش اون چشماي معصوم لحظه لحظه پيش رومه
(ببخشيد نمي شد تمام دو بيت رو نگم معني نداشت)
هست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد
هست آنست که هر لحظه به یادت باشد