مشــــــــــــــــــاعره

ای یوسف خوشنام ما خوش می روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ، ای بردریده دام ما

اي که پچ پچ مي کني با دوستت

ميکنم از کله ي تو پوستت

فخاري معلم ديني

تو رااندازه شبهای مستی دوست دارم

تو را قدر تموم ملک هستی دوست دارم


برای این پریشان حالیا یعنی عبادت

تورا جانا به حق بت پرستی دوست دارم

:11():

تو مگر بر لب آبی به هوس ننشینی*ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی(حافظ)

ببخشيد آرزو اشتب شد من ميخاستم جواب داش Hooshi رو بدم وقتي پست دادم ديدم شما قبل از من داده بوديد خوب بگذريم ادامه ميدم از م

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زاه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
(( ملک الشعرای بهار ))

نیازارم ز خود هرگز دلی را...

که می ترسم در او جای تو باشد...

:11():

دل مینای مـــی بـایـد کـه بـاشـد صــاف بـا رنـدان
دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سر گرانی کن

ناصح به صبر ما را بسیار خواند لیكن...

ما عاشقیم و این كار كمتر ز ما بر آید...

:11():

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی (ع) بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را