در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از ایــن تنها
Printable View
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از ایــن تنها
ای شب به پاس صحبت دیرین خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داریم
با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق
شاید وفا کند بشتابد به یاریم
:11():
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا؟
:11():
كسی نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:11():
من هستم
ای یوسف خوشنام ما خوش می روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ، ای بردریده دام ما
از بس ميان نامه خود گريه كرده ام ...
آن التماسها همه نقش بر آب شد...
:11():
دي وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
تا سحر دوش جز این هیچ مرا کار نبود...
خستگی بود و بلا . دل نه و . دلدار نبود...
:11():
در راه زندگی ، با این همه تلاش و تمنا و خستگی
با این که ناله میکشم از دل که آب آب آب
دیگر شراب هم تا ره کنار بستر خوابم نمیبرد
پر کن پیاله را ...