تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت ...
زندگی با دوست غرامت شد و با دوست ندامت ..
ها؟!:1. (38):
Printable View
تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت ...
زندگی با دوست غرامت شد و با دوست ندامت ..
ها؟!:1. (38):
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
دویدیم و دویدیم و دویدیم
به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
بگير كه اومد:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمو شناختی دل من
نیامدی و سال ها نظر به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم!
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم، رفیقان بشکستند
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه .....
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه ...
:1. (40):
همیشه خواب تو دیدن دلیل بودن من بود
چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود .... واقعا منو برد تو حس :1. (21):