آنی گمان مبر ز خیال تو غافلم...
بنشسته ام خموش...خدا داندو دلم
:11():
Printable View
آنی گمان مبر ز خیال تو غافلم...
بنشسته ام خموش...خدا داندو دلم
:11():
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداری است دنیا
از خانه ی ما راه به میخانه دراز است...
ایکاش که این خانه به میخانه دری داشت...
:11():
ترانه مال مردم نت به نت پیدا ولی گم بود
تـــمــام حـســـرت مـن بـوی گـنــــدم بود
دیده ام دفتر پیمان تو را فرد به فرد...
هر کجا نام وفا آمده منها زده ای...
:11():
یاد زلفت کرده ایم و نام زلفت برده ایم
هم پریشان گشته ایم و هم پریشان گفته ایم
ما خراب غم و خمخامه ز می آباد است...
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است...
:11():
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پـیر مـغـان خــــواهد بود
درخت کرم هر کجا بيخ کرد
گذشت از فلک شاخ و بالاي او
وای و صد وای اختر بختم ، پدرم ،آن صفای جانم مرد...
مرگ آن مرد نا توانم کرد، چکنم بعد از او توانم مرد...
:11():