یارب مباد کزپا جانان من بیفتد ...
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد...
من گر زپا بیفتم درمان درد من اوست...
درد آن بود که از پا جانان من بیفتد...
Printable View
یارب مباد کزپا جانان من بیفتد ...
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد...
من گر زپا بیفتم درمان درد من اوست...
درد آن بود که از پا جانان من بیفتد...
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که میفتد به کسی کار کسی
:11(): يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت...
حاش الله كه روم من ز پي يار دگر...
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار ؟
کارملکست آنکه تدبیر و تامل بایـــدش
شیشه نز دیکتر از سنگ ندارد خویشی ...
هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است...:11():
تو همچو صبحدمی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
مستم ز می عشق چنان كز پس مرگم ...
صد میكده از خاک من آباد توان کرد ...
:11():
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نشاید کار بی اجر
روزگار بي مروت لحظه اي شادم نکرد...
در قفس جان دادم وصياد آزادم نکرد...
:11():
دور گردون گرد و روزی بر مراد ما نگشت
دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور