هر سحر ناله و زاری می کنم پیش صبا ...
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما ...
:11():
Printable View
هر سحر ناله و زاری می کنم پیش صبا ...
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما ...
:11():
ايول دوستان عالي بود من خودم كه زياد بلد نيستم ولي ميتونم شعر هاي شما رو بخونم و نظر بدم برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیـف نـام خـود کـرد
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را...
كه مدتی ببریدند و باز پیوستند...
:11():
دیگری جز تو مرا این همه ازار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو زمن هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستم ها دگری با من بیمار نکرد
هیچ کس آنهمه آزار من زار نکرد
ديدن روى تو و دادن جان مطلب ماست ...
پرده بردار ز رخساره كه جان بر لب ماست...
:11():
تکش با غلامان يکي راز گفت
که اين را نبايد به کس باز گفت
تو با من به بیداد کوشـی همی
دو چشم خرد را بپوشی همی
یاد باد آنکه زما وقت سحر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
در عهد تو اي نگار دلبند
بس عهد که بشکنند و سوگند