داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید . . . . خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
Printable View
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید . . . . خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
دردا كه دلم به هيچ درمان نرسيد
جانم به لب آمد و به جانان نرسيد
در بي خبري عمر به پايان آمد
وافسانه ي عشق تو به پايان نرسيد
درطبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی.
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی . . . این ره که تو میروی به ترکستان است
ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
هرگز دل من ز علم محروم نشودکم ماند ز اسرار که معلوم نشدهفتادو دو سال فکر کردم شب و روزمعلومم شد که هیچ معلوم نشد
حکیم خیام
در سرای گل فروشان گرچه گل بسیار هست
چون تو گل پیدا نمودن مشکل و دشوار است
تو کورش کبیری تو از نسل یک بهار................من عاشق تو هستم من از نسل خشایار !