مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينهها به انتظار نشسته بود
ميخواست كه از اينجا بره اما نميدونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولی نمیدونست چرا
Printable View
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينهها به انتظار نشسته بود
ميخواست كه از اينجا بره اما نميدونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولی نمیدونست چرا
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز نیاید هیچ کــــــــــار
راهي بزن که اهي بر ساز ان توان زد
شعري بخوان که با ان رطل گران توان زد
دوش مرغی به صبح می نالیـــــــد
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش!
شده ام بت پرست تو قسم به چشمون مست تو
به کنج میخونه روز و شب شدا ام دام دست تو(معین)
وه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی...
تا به لب تو بسپرم جان به لب رسیده را...
اين قافله عمر عجب ميگذرد درياب دمي كه با طرب ميگذرد
دل و دين و عقل و هوشم همه را به آب دادي ....
ز كدام باده ساقي، به من خراب دادي؟
یا رب آشفتگی زلف به دستارش ده
چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده
(صائب)
arezoo_m
سلام آرزو خانم عضويتت را تبريك ميگم اميدوارم ساعاتي خوشي را تو فروم شهر سخت افزار بگذرونيد
موفق باشي