زهی خجسته زمانی که یار بازاید
به کام غم زدگان غم گسار بازاید
((د)) بده!!!!
Printable View
زهی خجسته زمانی که یار بازاید
به کام غم زدگان غم گسار بازاید
((د)) بده!!!!
دانی که چه ها چه ها میخواهم
وصل تو من بی سروپا میخواهم
ناله و فقان و زاری ام دانی چیست
یعنی که تو را تو را تو را میخوام
میم بده.!!
نبود؟
مرا با شمع ، نسبت نیست در سوز
که او شب سوزد و من در شب و روز
ز بده
ز شرم آن که به روي تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
توانا بود هر که دانا بود
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که میفتد به کسی کار کسی
"ی" بده
یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود
دوتا خورشید سیاه دوتا چشم سورمه سو!
وعده ی وصل به فردا دهی و میدانی
هرکه امروز تو را دید به فردا نرسد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
امروز هم گذشت به هر تلخیی که بود
در انتظار محنت فردا نشسته ایم
(منصف شیرازی)