تو نيک و بد خود هم از خود بپرس***چرا بايدت ديگري محتسب
سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق***چه سود چون دل دانا و چشم بينا نيست
Printable View
تو نيک و بد خود هم از خود بپرس***چرا بايدت ديگري محتسب
سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق***چه سود چون دل دانا و چشم بينا نيست
رسم اين قوم که بر دردکشان ميخندند در سر کار خرابات کنند ايمان را
الا یا ایها الساقی عدل کاسا و نا ولها *** که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
:1. (35):
ای خوشا عشقی که عقلش حاصل است ای خوشا عقلی که فرمانش دل است
تو نیکی میکن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز
:wink:
ز خون رگ خویش است،گر رنگ به رخ دارم////مشّاطه نمیخواهد،زیبایی رخسارم
مرا عهديست با جانان که تا جان در بدن دارم***هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد***وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد***وجه مي ميخواهم و مطرب که ميگويد رسيد
درين گلشن خدايا كي روابي *** گل از مو ديگري گيرد گلابش !
:give_rose: