کودکیم تک سواری بود که رفت
توکه اکنون چو منی دقت کن
Printable View
کودکیم تک سواری بود که رفت
توکه اکنون چو منی دقت کن
نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
مردی به تیرو تفنگ نیست
مردی به نامست و نام نکو ماندست
تا کی اندر دام وصل ارم تذروی خوشخرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
دل میرود زدستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای گل به شکر ان که تویی پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور
روزها ذکر منیست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نیست در این شهر اهل دلی که دل راببرد
با نگاهی دل ما را بخرد
نیست در این شهر بهاری