وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ، ساقی بده شرابی
در گوش ها فتاده نهایات بی خوشی
در گوش ها فتاده صریر صدای او !
King of the Arcade
Leader of Leaderboard
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ، ساقی بده شرابی
يار را گفتم که حندان شو لبش چون گل شکفت
با تبسم هاي شيرين گفت خندان تر از اين
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
درد و درمان هر دو يکسان است پيش عاشقان
انچه او خواهد اگر درد است درمان من است
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
|
در اين خزان که شکوه هميشه سبزان است
ببر براي خدا سبز سبز مثل بهار
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
رفته بودیم که از گل بسراییم به صحرای سکوت
در چنان ظلمت سردی که سحر چیره نبود
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks