وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ، ساقی بده شرابی
کاربر افتخاری انجمن
Administrator
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ، ساقی بده شرابی
يار را گفتم که حندان شو لبش چون گل شکفت
با تبسم هاي شيرين گفت خندان تر از اين
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
Administrator
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
درد و درمان هر دو يکسان است پيش عاشقان
انچه او خواهد اگر درد است درمان من است
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
Administrator
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
|
|
در اين خزان که شکوه هميشه سبزان است
ببر براي خدا سبز سبز مثل بهار
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
Administrator
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
رفته بودیم که از گل بسراییم به صحرای سکوت
در چنان ظلمت سردی که سحر چیره نبود
Administrator
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
5 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 5 میهمان)
Bookmarks