در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
haeydis (01-03-08)
|
ميسوزم از اشتياقت در آتشم از فراقت
كانون من سينه من، سودای من آذر من
نقاب گل کشید و زلف سنبل
که حافظ تو به از زهد و ریا کرد
haeydis (01-03-08)
در سینه ام نهال غمش نشاند عشق
باری گرفت شاخ غم و خوب هم گرفت
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
آخرین ویرایش توسط 2sib در تاریخ 24-02-08 انجام شده است
شاید که گفتنش
گمان گزافی از بازگشت گریه های گهواره باشد
اما می گویم
اگر شبی از خیابان خیس خواب های من آمدی
سیبی از سیب های سرخ باغ بالا می دزدیم
می نشینیم کنار همان ساعت سبز خواب آلود
و تا زنگ ناممکنش
از عشق و آسمان و اینه می گوییم برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
2sib (24-02-08)
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
haeydis (01-03-08)
|
در دایره ی تاریک فنجان فال
عکس فانوس ستاره و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع نور
نشانه یی از بازگشت نگاه گرم تو باشد
دستم را با نخی بسته ام که یادم باشد فراموشت کرده ام
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند
haeydis (01-03-08)
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks