دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
|
یا رب دل پاک و جان آرامم ده
آه شب و گریه سحر گاهم ده
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته ام گریان و سوزان الغیاث
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
myleila (29-10-07)
" ث "میدی ؟؟؟؟ تاپیک کور میشه (شوخی)
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین
بگذار روز وشب را زهم امتیاز باشد
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
myleila (01-11-07)
درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
|
مخمور جام عشقم ، شاقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می ، مجلس ندارد آبی
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوست داران را چه شد
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks