مـا نـدانـیـم کـه دلـبـسـتـه اوئـیـم همه
مست و سرگشته آن روی نکوئیم همه
Printable View
مـا نـدانـیـم کـه دلـبـسـتـه اوئـیـم همه
مست و سرگشته آن روی نکوئیم همه
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
دیــــــــــوان مداین را آیینه ی عـــبرت دان
البته فکر کنم مصرع اول رو زیاد درست نگفتم :1. (38):
نـاله را هـر چند میخواهـم که پنهـانی کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن
نماند از دوستادارانم بجز ياد
سراغ رفتگان مي گيرم از باد
جفاي محنت آباد است پيري
جواني خاك شد در بهجت آباد
از استاد شهریار
دی میشد و گفتم صـــنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
:1. (38):
تو را آلـوده دامن دیـگـران خـواهند و مـن خـواهم
چو شبنم پاک و چون گل تازه در دامان من باشی
يا رب مباد كز پا جانان من بيفتد
درد و بلاى او كاش بر جان من بيفتد
من چون ز پا بيفتم درمان درد من اوست
درد آن بود كه از پا درمان من بيفتد
استاد شهریار
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شـــــد آشکارا
:1. (38):
از ما مپوش چهره که ما بی ادب نـِـهایم
کـوتـه تـر اسـت از مـژه مـا ، نـگـاه مــا
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشبست
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکبست