مملکت کشتی حوادث بحر و استبداد خس
ناخدا عدلست و بس
کار پاس کشتی و کشتینشین با ناخداست
کار ایران با خداست
بهار
:1. (38):
Printable View
مملکت کشتی حوادث بحر و استبداد خس
ناخدا عدلست و بس
کار پاس کشتی و کشتینشین با ناخداست
کار ایران با خداست
بهار
:1. (38):
تا توانــــی دلـــی به دســــت آور ...
که دل شکستن هنر نـمی باشد ...
:1. (38):
دلي دارم خريدار محبت......كزو گرمست بازار محبت
:1. (28):لباسي بافتم بر قامت دل.....زتار محنت و پود محبت
تا چند زمین نهاد بودن
سیلی خور خاک و باد بودن
چون باد دویدن از پی خاک
مشغول شدن به خار و خاشاک
تا چند چو یخ فسرده بودن
در آب چو موش مرده بودن
می باش چو غنچه خار بر دوش
تا خرمن گل کشی در آغوش
:give_rose:
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم...
شدم آن عاشـــق دیــــوانه کـــه بودم ....
:1. (38):
مــــــــیازار موری که دانه کــــــش است...
که جان دارد و جان شیرین خوش است ....
ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند
عهد به سر نمیبرد وعده وفا نمیکند
هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک
ناوک چشم مست او هیچ خطا نمیکند
یکم تداخل پست شده :1. (38):
ولی ماله وحید دیگه ارجحیت داره....
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
برون شو زین چاه ظلمانی تا که جهان بینی
برو بچ شعر رو درست گفتم :1. (38):
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
تنها که باشی
درد را که سق بزنی
دل تنگیات را که گریه کنی
ته خط باز هم تو میمانی و
چند قطره حرف
و یک دریا ناتوانی...
با تشکر از مهراد گل و صد البته گلاب واسه این امضاش :1. (38):