از همان اولین روزهای زندگی به ما انسانها میآموزند که فیزیک بخش جداییناپذیر زندگی است و بر این بخش، قوانین فیزیکی حاکم است. اما برخی از دانشمندان به تازگی نظریهای ارائه دادهاند که میگوید قوانین فیزیک شاید آنطور که فکرش را میکنیم حقیقی و واقعی نباشند!
بیشتر فیزیکدانان تحت لوای قوانین سخت و پیچیدهای رفتار و پژوهش میکنند که تصور میشود هیچ چیز محکمتر و استوارتر از آنها نبوده و نیست. اما آیا تا به حال فکر کردهاید که اگر در یک دنیای دیگر، به جای رابطه مستقیم جرم جسم و شتاب آن با نیروی وارده، رابطه عکس وجود داشت، چه میشد؟
این شاید اولین تلنگری باشد که بتوان به سادهترین قوانین فیزیک زد و به این ایده فکر کرد که شاید قوانین فیزیک تنها تصوری از ماهیت دنیای پیرامون ما باشد و واقعیت چیزی ورای آن است.
برخی از نظریه پردازان، به این ایده فکر میکنند که آیا فیزیک در سراسر گیتی قوانین یکسانی را اعمال میکند یا امکان غیرواقعی یا متفاوت بودن قوانین ما با یک فضای دیگر وجود دارد؟ شاید برخی از مهمترین دلایل و مستندات این دانشمندان اشاره به نقاط تکینگی مانند سیاهچالهها باشد که در آنها بسیاری از قوانین فیزیک، صادق نیستند.
در همین زمینه دکتر سانکار داس ارما، فیزیکدان آمریکایی فعال در حوزههای کوانتوم و مطالعات تئوری پیشرفته که ستوننویس یکی از بخشهای پرطرفدار مجله New Scientist است میگوید:
چیزی که ما از آن با عنوان قوانین فیزیک یاد میکنیم در واقع تنها جلوه ریاضیات تئوری هستند که بخش از رفتارهای طبیعی محیط پیرامون ما را شکل میدهند. این قوانین هستند که واقعیت پیرامون ما را معنی میبخشند، حتی اگر با بهبود دانش تجربی ما از جهان، تکامل پیدا کنند.
اما در این جا مسئلهای که وجود دارد این است که علیرغم آنکه بسیاری از دانشمندان نقش این قوانین را در دنیای ما نهایی و فصل الخطاب میدانند، من به وجود آنها (قوانین) اعتقادی ندارم.
این فیزیکدان استدلال می کند که قبل از تلاش های پیشگامانه (و در نهایت ناتمام) آلبرت انیشتین برای ایجاد نظریهای درباره همه چیز، و تمام جهشهایی که در زمینههایی مانند مکانیک کوانتومی صورت گرفته، چنین ادعایی عجیب به نظر نمیرسد.
در واقع، سارما میگوید که «شگفتانگیز» است که انسانها اصلاً «میتوانند برخی از جنبههای جهان را از طریق قوانین فیزیک درک کنند». او در ادامه مطلب خود مینویسد:
همانطور که کشف هر چه بیشتر ما از طبیعت کمک میکند تا تصورات قبلی خود را اصلاح کنیم، باید به اصول فیزیکی نیز اینطور نگاه کرد. برای مثال، کندن پوست یک پیاز بینهایت را در نظر بگیرید، هر چه پوست بیشتری از ان بکنیم، باز هم پوستی برای کندن وجود دارد.
جنون چند جهانی
اما نگاه از دریچه چند جهانی شاید پاسخی به این مضامین ظاهراً اوهام گونه باشد. در واقع انسان چرا باید آنقدر جایگاه ارفعی برای خود تصور کند که بگوید قوانین دنیای من در هر کیهان و دنیای دیگر نیز به همین صورت است؟
سارما با طرح یک بحث نظری به صحبت خود میافزاید که حتی در مواجهه با نظریه ای به ابعاد مکانیک کوانتومی که او آن را به عنوان «بیشتر شبیه به مجموعه ای از قوانین است که از آنها برای بیان قوانین خود استفاده می کنیم تا اینکه خود قانون نهایی باشد»، وجود دارد. اسرار و متغیرهای زیادی باقی میمانند که نمیتوان این نظریه به اصطلاح بنیادی را پایه نهایی و لایتغیر جمیع جهانها نامید.
سارما در بخش دیگری از مقاله خود میگوید:
تصور این که هزار سال بعد فیزیکدانان همچنان از مکانیک کوانتومی به عنوان توصیف اساسی طبیعت استفاده کنند دشوار است. در آن زمان باید چیز دیگری جایگزین مکانیک کوانتومی شود، همانطور که خود مکانیک کوانتومی جایگزین مکانیک نیوتنی شد.
در انتها این فیزیکدان پیشرو از بیان حدس و گمانهای فرضی و با درجه انتزاع بسیار بالا خودداری کرده ولی بر این نظریه اتکا میکند که دلیل خاصی وجود ندارد که توصیف ما از نحوه عملکرد جهان فیزیکی به طور ناگهانی در آغاز قرن بیست و یکم به اوج رسیده و برای همیشه در مکانیک کوانتومی باقی ماند.
شاید روزی برسد که بسیاری از قوانین فیزیکی که در نظر داریم تنها خود بخشی از یک قانون بزرگتر باشند که لحاظ نمودن آن پیرامون ما را دگرگون کند.
نظر خود را اضافه کنید.
برای ارسال نظر وارد شوید
ارسال نظر بدون عضویت در سایت