ای دل مباش خالی یکدم ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی
Administrator
ای دل مباش خالی یکدم ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی
يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
کاين همه ناز از غلام ترک و استر ميکنند
Administrator
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن در آید
|
|
در حق من لبت اين لطف که ميفرمايد
سخت خوب است وليکن قدري بهتر از اين
Administrator
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
دردم از يارست و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
Administrator
من از بـــیگانگـــان هرگز نـــنــالم
که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد
در ره منزل ليلي كه خطر هاست به جان
شرط اول قدم ان است كه مجنون باشي
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
Administrator
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستدران را چه شد
|
|
6 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 6 میهمان)
Bookmarks