دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشانست
دلم به سایه زلفت اگر گرفت ارام
سیاهی است که بر دیده خواب می ریزد
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشانست
تو درمیان غزل های ما نمی گنجی
مفصلی تو و این بیتها چه مختصرند
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی به آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
نيم چرخي و نيم نگاهي به عقب
اشک ريزان، دل فرسوده مي خندد
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
|
انچه دیدم از کمال و رحمت احسان اوست
انچه من کردم ز بی فکری و نقصان من است
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
تا عاشقان ببوی نسیمش دهند باد
بگشود نافه و در آرزو بـــبــــســـت
تا فاش گردد امشب رسوایی من مست
داغی ز بوسه هایت بر گونه هام بگذار
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
رفته بودیم که از گل بسراییم به صحرای سکوت
در جنان ظلمت سردی که سحر چیره نبود
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks