mehrdad_ab (01-09-14), Morteza.m1371 (01-09-14), Rezasam1 (20-09-14)
mehrdad_ab (01-09-14), Morteza.m1371 (01-09-14), Rezasam1 (20-09-14)
mehrdad_ab (09-09-14), Morteza.m1371 (02-09-14), Rezasam1 (20-09-14)
|
سالها پیش که کودک بودم
سر هر کوچه کسی بود
که چینی ها را بند میزد با عشق
و من آن روز با خودم گفتم
آخر این هم شد کار
روز ها گذشت
و حالا که خبری از او نیست
نقش یک دل که به روی چینی است
ترکی دارد و من
درد به در
کوه به کوه
در پی بند زنی می گردم.
Morteza.m1371 (03-09-14)
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو مشتی کاه می ماند
برای بادها
*نیمایوشیج
دستم نه ! اما دلم به هنگام نوشتن نام تو می لرزد
نمیدانم چرا وقتی به عکس سیاه و سفید این عکس طاقچه نشین نگاه می کنم
پرده ی لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را هاشور میزند
همخانه ها می پرسند این عکس کوچک کدام کبوتر است
که در پای پریدنش بر بام تمام ترانه های تو پیداست؟
من سکوت می کنم، لبخند می زنم و می بارم!
* یغما گلرویی
ما بیصدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها...گاهی به هم نگاهی...
ناگاه انگشت های هیس !
مارااز هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشمان من و تو
سکوت را در آن کتابخانه رعایت نکرده بود
* دکتر قیصر امین پور
جالب است
ثبت احوال، همه چیز را در شناسنامه ام نوشته ...
جز احوالم را
* آ. حسین پناهی
- - - Updated - - -
به هرکسی که می رسی ، می گوید :
آدم فقط یکبار عاشق می شود ..
دروغ است …
تو باور نکن …
مثلاً خود من ، هرروز ، دوباره ، عاشقت می شوم
نگاه ِ تو سیب است و من؛ نیوتنی بیچاره
بی خواب از کشف ِ جاذبه
- - - Updated - - -
صفحه های روزنامه که هیچ
شبکه های تلوزیون هم عوض نمی شوند !
... حتی فنجان های قهوه، تلخ می مانند
و... مداد رنگی ها از دستم می افتند ،
حالا بماند که دکمه های پیراهنم بسته نمی شوند !
انگار باورم شده است، انگشت هایم را لای موهایت جاگذاشته ام
دلم آرامش وارونه می خواهد
یعنـــی " ش م ا ر ا ... " !
من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما
تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان
عزیزترین شان
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هر بار عمیق تر
*خ.شاه حسین زاده
- - - Updated - - -
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در " تـــو "
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار...
* دکتر امین پور
- - - Updated - - -
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این هرگز کشت
*آ.حمید مصدق
دارم به اجزای تشکیل دهنده ام
تجزیه می شوم!
آب
خاک
باد
و این آتش
که تو به جانم انداختی
*آ.کامران رسول زاده
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز می کشم و می میرم
مرگ نه رویایی بی بازگشت است و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
آن لحظه که باید دوست بداری
* آ.رسول یونان
لاف می زنم فراموشت کرده ام
هنوز تکه ای از عشقت را نگه داشته ام
قلبم که درد می گیرد
زیر زبانم می گذارمش
*آ. رضا محبی راد
این شعر ها را باید گذاشت در کوزه و آبش را خورد
وقتی هنوز عرضه ندارند
تو را عاشق کنند.
حـــس میکنــــــم دنیـــــا خـالیســت
........
مگـــر تـو چـند نـفـر بـــودی!؟!
هیچ کجای این شهر
از یادت در امان نیستم
حتی به کوچه ی علی چپ که می زنم!
*آ. رضا محبی
آخرین ویرایش توسط Moein در تاریخ 03-09-14 انجام شده است
بی هیچ نام می آیی
اما تمام نام های جهان با توست
وقت غروب نامت دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب
نامت حوا ست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می زند،
می گریزی
نام گریزناکت رویاست.
"حسین منزوی"
faTmA (03-09-14), mehrdad_ab (06-09-14), Morteza.m1371 (03-09-14)
mehrdad_ab (03-09-14), Morteza.m1371 (03-09-14), مهدی بهادرفر (03-09-14)
mehrdad_ab (05-09-14), Morteza.m1371 (05-09-14), Rezasam1 (20-09-14)
اينك چشمي بيدريغ
كه فانوس اشكش
شوربختي مردي را كه تنها بود و تاريك
لبخند ميزند
آنك منم كه سرگردانيهايم را همه
تا بدين قلعه جلجتا
پيمودم
آنك منم
ميخ صليب از كف دستان به دندان بركنده
آنك منم
پا بر صليب باژگون نهاده
با قامتي به بلندي فرياد
احمد شاملو
faTmA (06-09-14), mehrdad_ab (05-09-14), Morteza.m1371 (05-09-14)
|
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
سهراب
AMD>INTEL (06-09-14), M A H R A D (06-09-14), mehrdad_ab (06-09-14)
فرض کن نام تو را از تارک تمام ترانه ها و از سر فصل تمام نامه ها پاک کردم
و چشمهایم را به روی رویش رویا و روشنی بستم
بگو آنوقت با عطر آشنای اینهمه آرزو چ کنم؟
با بیقراری ابرهای بارانی؟
با التماس این دل دربه در؟
باور کن به سراغ آینه هم که میروم خیال تو از انتهای سیاهی چشمهایم سوسو می زند.
یغما گلرویی
AMD>INTEL (08-09-14)
2 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 2 میهمان)
Bookmarks