سيب سرخي را به من بخشيد و رفت عاقبت بر عشق من خنديد و رفت اشک در چشمان سردم حلقه زد بي مرووت گريه ام را ديد و رفت ......
Printable View
سيب سرخي را به من بخشيد و رفت عاقبت بر عشق من خنديد و رفت اشک در چشمان سردم حلقه زد بي مرووت گريه ام را ديد و رفت ......
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از پيش تو اما عقب سر نگران ما گذشتيم و گذشت آن چه تو با ما كردي تو بمان با دگران ٬ واي به حال دگران
محکوم به لحظه ها و دقایقم
در همه ی زمانهایی که
بی تو !
با یاد تو.....
وبی خبر از توام.
دقایق نمیگذرند و خبری هم از تو
نمیآید...........
مرا باور کن!
مرا در این دلواپسی باور کن....
مرا در این دلواپسی ها باور کن....
که چگونه بی تاب تو ام.
بیا.....
دیشب از صدای تو دلشاد و سرمست
واکنون از فراغ تو بی تاب و سرسخت
بیا....
گرچه ندیدنت مرا این گونه برده است...
ولی بیا و نگاه خالیم را ....
ولی بیا و نگاه خالیم را؟!
نمیدانم،
نمیدانم
کاش .................
آفتاب را به تو نمي دهم
تا خرده خرده بشكني اش وازآن هزار ستاره بسازي
ماه را به تو نمي دهم
تا به خاطر كوه نور ، درياي مرواريد را انكار كني
ستاره ها را به تو نمي دهم
تا بگويي خوشا شب هاي بي مهتاب
آسمان را به تو مي دهم
تا نداني كه چه بايد كرد
پرسيد: به خاطر کي زنده هستي؟ با اينکه دوست داشتم باتمام وجود
داد بزنم به خاطر تو ، بهش گفتم: به خاطرهيچکس ...
پرسيد پس به خاطر چي زنده هستي؟ با اينکه دلم داد مي کشيد
به خاطر تو ، با يه بغض غمگين بهش گفتم: به خاطرهيچکس ...
ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟
در حالي که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت:
به خاطرکسي که به خاطرهيچ زندست...
ميخورد خون دلم مردمک چشم و سزاست
که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشيد بچه ها مي خواستم اگر کسي نظري در مورد اين شعر داره بنويسه؟مهــــــــــــــــ ـــــــــــــــمه!!!!
"از نظر عشقولانه"
يعني کسي از اين شعر سر در نمي اره؟
ساعتي كه هق هق گريه در گلويت شكست
من كوله بار خود را بستم
مي روم به سوي بيكران
من مسافر جاودانگي هستم
اشك ميجوشد از ديده گان ترم
هست اما تا ابد ياد تو در سرم
ياد آن قامت رعنا وداغ لبان
هنوز از آن جام لبان مستم
در پيچ پيچ مسير عمر
به آخرين نگاهت قسم
واژگونه ميبينم دنيا را
واي ما چپ كرده ايم .
روز مبادا
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونان که بايدند
نه بايد ها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !
* * *
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها...
هر روز بي تو
روز مبادا است !
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمومه ادم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره ها قیامت میکنم
نمی ذ ارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدم ها
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون