اينك چشمي بيدريغ
كه فانوس اشكش
شوربختي مردي را كه تنها بود و تاريك
لبخند ميزند
آنك منم كه سرگردانيهايم را همه
تا بدين قلعه جلجتا
پيمودم
آنك منم
ميخ صليب از كف دستان به دندان بركنده
آنك منم
پا بر صليب باژگون نهاده
با قامتي به بلندي فرياد
احمد شاملو
Bookmarks