Amin Boy 20 (20-09-08), M A H R A D (20-09-08), Shahryar (20-09-08)
Amin Boy 20 (20-09-08), M A H R A D (20-09-08), Shahryar (20-09-08)
فرمان کنی و یا نکنی ترسم / بر خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدید اید / فضل و بزرگ مردی و سالاریبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
M A H R A D (20-09-08), Shahryar (20-09-08)
وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم*** گویی شکست شیر را از موش باور میکنم***
Amin Boy 20 (21-09-08), M A H R A D (20-09-08), Shahryar (20-09-08)
کی ام شکوفه ی اشکی که در هوای تو هر شب / ز چشم ناله شکفتم به روی شکوه دویدم (اوستا)
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری.....برخذر باش که سر می شکند دیوارش(حافظ)
Amin Boy 20 (21-09-08), M A H R A D (12-03-10), Shahryar (01-10-08)
این هم شعر فوق العاده زیبای آدمک :
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
seyed mamali (19-12-14)
|
من اناری میکنم دانه و به دل میگویم ، خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
M A H R A D (12-03-10)
با غرور بی دلیلتمنو آزار نده
به منه خسته و بی حوصله هشدار نده
بزار این سکوت سنگین بهشکستن نرسه
به خودت تو بیش از این زحمت اقرار نده
به خدا من خودم رفتنیم
واسه دیگران تو شمعی
واسه من خاموش و غمگین
برای خودی تو دردی
واسهغریبه تسکین
واسه دیگران حقیقت
واسه من عین سرابی
برای همه ستاره
واسهمن مثل شهابی
وقت و بی وقت لحظه ها رو به دلم زهر نکن
بیا و این دم آخر صحبتاز قهر نکنبیا و این دم آخر صحبت از قهر نکنبخدا من خودم رفتنیمبه خدابه خدا ...برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی
همه شب نهادهام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی
مژهها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی
در دیر میزدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی
عراقی..
M A H R A D (02-10-08), Shahryar (03-10-08)
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظة اول .. كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بيوجدان ،
جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر ، ويرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
...
اگر من جاي او بودم ، كه در همسايه صدها گرسنه ،
چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ،
نخستين نعرة مستانه را خاموش آن دم بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه ميديدم يكي عريان و لرزان
ديگري پوشيده از صد جامة رنگين، زمين و آسمان را
واژگون مستانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان سجدة صد نامه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، براي خاطر تنها يكي
مجنون صحراگرد بيسامان، هزاران ليلي نازآفرين را كو به كو
آواره و ديوانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، به عرش كبريايي با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ناز بر يك ناروا گرديده ، خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را وارونه بيصبرانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه ميديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنة اين علم عالمسوز مردمكش ، به جز انديشة عشق و وفا ،
معدوم هر فكري در اين دنياي پرافسانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم ؟!
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم ، يك نفس كي عادلانه سازشي با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
عجب صبري خدا دارد !
معینی کرمانشاهی
Computex (07-07-09), N0m@d (06-10-08), seyed mamali (19-12-14), Shahryar (03-10-08), YALDA_OM (03-10-08)
2 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 2 میهمان)
Bookmarks