زیباترین شعرهای نو (شعرهای کوتاه)

جنگ كه پايان يافت
به خانه‌هايشان برگشتند
بعضي‌ها با تن خون‌آلود
بعضي‌ها با روح خون‌آلود
بعضي‌ها
تنها خون بودند كه برگشتند
خشكيده بر چند تكه لباس.
- صابر كاكايي

نه پنجره ای اضافی دارم،
که تو را در آن بگذارم و نه میزی.
معشوقه ای نیز در این شهر ندارم
ای گل!
تو را بخرم
و چه کارت کنم؟
از: جاهد کوله‌بی

بارانِ صبح
نم نم
می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی
و ویران کردی
خانه ی کهنه را ..
- شمس لنگرودی

تنها تو را ستودم
آنسان ستودمت
که بدانند مردمان
محبوب من
به سان خدايان ستودني است.
حمید مصدق

وقتي‌ پرنده‌اي‌ را
معتاد مي‌كنند
تا فالي‌ از قفس‌ به‌ در آرد
و اهدا نمايد آن‌ فال‌ را به‌ جويندگان‌ خوش‌بختي
تا شاهدانه‌ايي‌ به‌ هديه‌ بگيرد
پرواز ،
قصه‌اي بس‌ ابلهانه‌ است‌.
"نصرت رحمانی"
---------------
زندگی می‌گفت
از هرچیز
مقداری به جا می‌ماند !
دانه‌های قهوه در شیشه ،
چند سیگار در پاکت ،
و کمی درد در آدمی .
تورگوت اویار

کوه شاعر است
درخت ، قلم
دشت ، کاغذ
رود ، سطر
سنگ ، نقطه
و من
که علامت تعجب‌ام !
{ شیرکو بی‌کس }

از ارتفاع می ترسم
افتاده ام از بلندی،
از آتش می ترسم
سوخته ام به کرات،
از جدایی می ترسم
رنجیده ام چه بسیار،
از مرگ نمی هراسم
نمرده ام هرگز،
حتی یک بار ...
از عباس کیارستمی

در راه کشف حقیقت
سقراط به شوکران رسید
مسیح به میخ و صلیب
ما نه اشتهای شوکران داریم
نه طاقت میخ و صلیب
پس بهتر است بجای کشف حقیقت
برگردیم و کشکمان را بسابیم!
اکبر اکسیر

جهان پیشینم را انکار می‌کنم،
جهان تازه‌ام را دوست نمی‌دارم،
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
غاده السمان

آخرین ها،
همیشه آدم را به فنا می دهند!
پُک آخر...
پیک آخر...
و دیدار آخر
میلاد تهرانی