كاش دوستي ها مثل رابطه دست و چشم بود. وقتي دستت زخم مي شه چشمت گريه ميكنه و وقتي چشمت گريه مي كنه دستت اشكشو پاك مي كنه**************************انديشيدن به پايان هر چيز شيريني حضورش را تلخ مي كند... بگذار پايان تو را غافلگير كند درست مانند آغاز************************مي خواستم زندگي كنم در را بستند،مي خواستم ستايش كنم گفتند خطر ناك است،مي خواستم گريه كنم ،گفتند بهانه است،مي خواستم بخندم گفتند ديوانه است،به راستي سخن گفتم گفتند بيهوده است پس فرياد كشيدم..........زندگي را نگه داريد مي خواهم پياده شوم*************************من به این مهر سکوت ؛ من به این تاریکی ؛ من به ما ؛ من به فرسودگی ذهن خودممعترضم که چرا ...........شوق آغاز مراو منی چون من را ز خودم دزدیدندبه کجا بر گردم ؟حق برگشتن را زتنم دزدیدند****************************بگیر از من تو این دل یادبودی، که تنها لایق این دل تو بودی، هزاران خواستند این دل بگیرند، ندادم چون عزیز دل تو بودی**************************خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است / کار من از گریه گذشته است به آن می خندم*******************************من ادعا نمي کنم، همواره به ياد کساني هستم که دوستشان دارم ولي مي توانم ادعا کنم که لحظاتي که به يادشان نيستم نيزدوستشان دارم






پاسخ با نقل قول
Bookmarks