همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند...به جز مداد سفيد...هيچ كسي به او كار نمي داد...همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}...يك شب كه مداد رنگي ها...توي سياهي كاغذ گم شده بودند...مداد سفيد تا صبح كار كرد...ماه كشيد...مهتاب كشيد...و آنقدر ستاره كشيد كه كوچك وكوچك و كوچك تر شد...صبح توي جعبه ي مداد رنگي...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد***********************زندگي باراني است كه سراسيمه كدورتها را مي شويد و پيامش پاكي است زندگي دشت وسيعي است كه عشق سالهاست در آن سايه نرم شقايق ها را مي شمرد***************************مهم نيست که او مال تو باشد اگر مي داني در اين جهان كسي هست كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير مي كند و صداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد ، مهم نيست كه او مال تو باشد ، مهم اين است كه فقط باشد زندگي كند لذّت ببرد ونفس بکشد***************************آنقدر از زندگي دلگيرم كه روز مرگه خود را جشن مي گيرم






پاسخ با نقل قول
Bookmarks