ViViD (03-07-10)
تو را به دوستی
تو را به هر چه غم در این جهان نهفته است
من خراب را درست کن
وبند بند این وجود خسته را تو سست کن
که این دل شکسته ام
به دست های مهربان تو امید بسته است
و در هوای غم گرفته زمین
به آسمان بی کران تو امید بسته است
تو را به عشق
تو را به این شراب تلخ زندگی
مرا در این جهان رها نکن
بیا و با همان دو چشم مهربان خود
به حال زار و بی قرار من نظاره کن
تو را به سادگی
تو را قسم به پاکی فرشته ها
مرا ببر
مراببر
مرا از این جهان زور و زر خلاص کن
و مرغ روح عاشق مرا
برای خود که عشق این دلی
برای دفع چشم زخم ناکسان
ذبح کن
تورا قسم مرا به خود رسان
تورا قسم مرا به خود رسان
ViViD (03-07-10)
به چه دل مي بنديم؟!
به جهاني كه درآن ظلم بازيچه دست بشر است؟!
يا به عشقي كه به ناگاه به تنفر بدل است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به تماشاي رخ مهرويي
كه گذرگاه زمان پير وفرسوده كند سيمايش؟!
يا به ثروت كه چو آبي گذران در گذر است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به زميني كه درآن
قتل از خوردن يك ليوان اب
و دروغ وتهمت،همچو شيريني يك لحظه خواب
سهل و شيرين باشد؟!
يا به علم بشري
كه شررهاي وجودش به جهان شعله ور است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به محبت كه بود ريشه اش در خشكي؟!
يا جهاني كه در آن بازي هر كودك
كشتن گنجشكي است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به نگه داشتن مرغ عشق در درون قفس دلتنگي؟!
يا به زهد پوچي كه فقط ظاهر آن يك رنگي است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به صداقت،به رفاقت،به رفيق؟!
كه وجودش با توست
ولي آن باطن شومش به كجا مي نگرد
گفتنش آسان نيست
به چه دل مي بنديم؟!
به دمي كه شايد گر فرو رفت دگر بازنيايد هرگز؟!
يا به عمري كه تمامش به دم و بازدمي وابسته است؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به سكوت شب و آرامش آن
كه به آواز و نوايي خاموش در هم شكند؟!
يا به زيبايي و نوراني روز
كه بود تيره و سرد
آن زماني كه دلي افسرده است؟!
و در اين پهنه گيتي
چه فراوان دل غمگين
و چه بسيار نوايي كه به زير ستم و ظلم تكيده است
به چه دل مي بنديم؟!
به جهاني كه سراسر رنگ است؟!
ليك سهم هركس قايقي بيرنگ است
بادبان قايق حيله و نيرنگ است
مي برد قايق را رو بسوي جايي
انتهاي اين راه،آبشار تنهايي است
به چه دل مي بنديم؟!
به چه دل مي بنديم؟!
به چه دل مي بنديم؟!
.......
اين جهان با همه سختي ها
و تمام بدي و بد بختي ها
حكمتي از پس اوست
درك اين حكمت و راز در يد قدرت اوست
پس بياييد همه تا به او دل بنديم
ViViD (03-07-10)
خون من چون باده گلگون بنوش
تا بگوید بند بندم نوش نــــــوش
عاشق گستاخ را کشتن سزاست
کشتنم را هر چه بتوانی بکوش
چون دلم را بر سر آتش نشاند
مهر رویت چند میگویی بجوش
ای بلای عاشقان بالای تو
وی خم زلفت کمند عقل و هوش
سر فرود آورده ام در پای عشق
بار ننگ عقل افکندم ز دوش
ViViD (03-07-10)
ViViD (03-07-10)
دل من بی کس و تنها.دل من رفیق غمها....................................دل من یه دنیا غربت.توی تنهایی شب ها
دل من قصه تموم شد.بازم اون روزها رسیده..............................توی جاده های غربت.کی به داده تو رسیده
دل من تنهایی سر کن.او غریبی آشنا بود.....................................در عبور لحظه هایت.او طبیبی بی دوا بود
اونی که یه روز واسه تو.بهترین شد توی دنیا............................دل و زد به بی وفایی.رفت و موندی تک و تنها
نمی دونم که چرا اون.تورو تو بیراهه ول کرد................................با تموم بی وفاییش.تورو عاشق خودش کرد
با توام با تو که با دل.مثل یه غریبه هستی......................................با توام با توی تنها.که دل منو شکستی
تو که زندگی رو از نو.به دل دیوونه دادی.....................................چر دست این دل من.این همه بهونه دادی
---------- Post added at 22:26 ---------- Previous post was at 22:26 ----------
دل من بی کس و تنها.دل من رفیق غمها....................................دل من یه دنیا غربت.توی تنهایی شب ها
دل من قصه تموم شد.بازم اون روزها رسیده..............................توی جاده های غربت.کی به داده تو رسیده
دل من تنهایی سر کن.او غریبی آشنا بود.....................................در عبور لحظه هایت.او طبیبی بی دوا بود
اونی که یه روز واسه تو.بهترین شد توی دنیا............................دل و زد به بی وفایی.رفت و موندی تک و تنها
نمی دونم که چرا اون.تورو تو بیراهه ول کرد................................با تموم بی وفاییش.تورو عاشق خودش کرد
با توام با تو که با دل.مثل یه غریبه هستی......................................با توام با توی تنها.که دل منو شکستی
تو که زندگی رو از نو.به دل دیوونه دادی.....................................چر دست این دل من.این همه بهونه دادی
ViViD (03-07-10)
پشت این پنجره ها دل می گیره
غم و غصه ی دل رو تو می دونی
وقتی از بخت خودم حرف می زنم
چشام اشک بارون می شه تو می دونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو می دونی
هرچی بهش می گم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو می دونی
می خوام امشب با خدا شکوه کنم
شکوه های دلم رو تو می دونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاهست
چرا بخت من سیاهست تو می دونی
پنجره بسته بشه ، شب می رسه
چشام آروم نداره تو می دونی
اگه امشب بگذره ، فردا می شه
مگه فردا چی می شه تو می دونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو می دونی
هر چی بهش می گم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو می دونی
پشت این پنجره ها دل می گیره
غم و غصه ی دل رو تو می دونی
وقتی از بخت خودم حرف می زنم
چشام اشک بارون می شه تو می دونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو می دونی
هر چی بهش می گم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو می دونی
|
|
چه كسی میگوید كه گرانی اینجاست؟
دوره ارزانی است!
چه شرافت ارزان
تن عریان ارزان
و دروغ از همه چیز ارزانتر
آبرو قیمت یك تكه نان
و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!
سال ها پیش که کودک بودم....
سر هر کوچه کسی بود که چینی ها را بند می زد با عشق...
و من آن روز به خود می گفتم ...
آخر این هم شد کار؟؟؟؟
ولی امروز که دیگر خبری از او نیست...
نقش یک کلک به روی چینی است...
ترکی دارد این دل...
در بدر... کوه به کوه...
در پی بند زنی میگردم....
سوته دلان
وقتی عقربه ها، خسته و دلمرده ثانیه های سنگین نیمه شب را طی می کنند ...
و شب، آرام و پاورچین دشت سیاه و ساکت آسمان را در می نوردد ...
من می مانم و ستاره و شب!!! ... من می مانم و خلوتم با تو!! ...
من می مانم و سکوت و عطر یاد تو!! ...
تو ... راز زیبایی ... راز عشق ...
دوست دارم آرام کنار گوشت نجوا کنم ... دست های خسته ام را بگیری ...
کاش به خوابم می آمدی مهر بی بهانه! ...
خوب من!! ... سرزنشم نکن اگر خورشید را در هزار توی دروغ گم کرده ام!! ...
سرزنشم نکن اگر بال فرشته ی رویاهایم شکسته!! ...
من، فرسنگ ها از خود دور افتاده ام!! ... سال هاست نمی توانم
خودم را در هیچ آیینه ای پیدا کنم!! ...
کمی به من نگاه کن! ... می شنوی؟؟ ... هنوز هم ترانه هایم صدای باران دارند!! ...
برای از تو نوشتن بهانه می خواهم!! ...
واژه کم نیست!! ... بهانه را تو دستم بده محبوب بی همتا!! ...
نگذار پشت آوار احساس، بمانم _ سر در گم _ ... نگذار نگاهم در جستجوی
یک نشان از تو، پرسه زن هر کوی و برزن بی روزنی باشد!! ...
کجایی مهربان یگانه!! ... کجایی هم آوای دلتنگی!! ...
کجایی ساقی عشق!! ... کجایی خوب مطلق!! ...
تنهایم گذاشته ای همراه؟؟ ... مگر قول نداده بودی از رفتن نگویی؟؟ ...
صبور در برابر تمام بدی هایم!! ... صدایم کن ...
من خسته تر از آنم که بی بهانه گام بردارم!! ... بهانه ام باش!! ...
دست هایم سال هاست رو به آسمان باز مانده و مرغ آمین گذر نمی کند!!
معبود من!! ... گم شده ام!! ... راه بازگشت را نشانم نمی دهی؟؟ ...
مرا ببخش نازنینم! ... من که عاشقانه می پرستمت!! ...
بودنت را از میان نبض های تند و عاشقم دریغ مکن!! ...
تمام زندگی ام پر است از خاطره هایی که با تو عاشقی کرده ام !!
اما نمی دانم باز کجا گمت کردم!! ... نوازش دستان گرم تو را گم کرده ام!! ...
من که با تو بودم مهربان!! ... همه جا ... همیشه ...
تنهایم می گذاری خوب من؟؟ ...
بعد از آن همه عاشقی ... آن همه دلبستگی ...
عذابم می دهی؟؟ ... عذابم می دهی محبوب بی همتا ؟؟ ...
بیا مهربان! ... بیا تا بغض مدفون شده ی سال و ماه را در آغوشت بگریم!! ...
بیا و روشن کن هزار توی تاریک زندگی را ... که تنها روزن امید تویی!! ...
تنهایم نگذار، میان عذاب گذشته و تردید حال و هراس آینده!! ...
بیا و بر من ببخشای ...
محبوب من!! ...
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks