نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
کودکیم تک سواری بود که رفت
توکه اکنون چو منی دقت کن
نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
|
مردی به تیرو تفنگ نیست
مردی به نامست و نام نکو ماندست
تا کی اندر دام وصل ارم تذروی خوشخرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
دل میرود زدستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای گل به شکر ان که تویی پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور
روزها ذکر منیست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
|
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نیست در این شهر اهل دلی که دل راببرد
با نگاهی دل ما را بخرد
نیست در این شهر بهاری
آخرین ویرایش توسط Feoris در تاریخ 29-05-08 انجام شده است
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks