ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد
ننوشت كلامي و سلامي نفرستاد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد
ننوشت كلامي و سلامي نفرستاد
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
|
در این حال مستی صفا کرده ام
تو را ای خدا من ، صدا کرده ام
آخرین ویرایش توسط M A H R A D در تاریخ 03-01-08 انجام شده است
من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
وه كه در اين بيخبري حال من
عمر شتاب رفته ام بس چه شتاب مي كند
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط anar برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده
n_golzari (27-01-08)
هر کجا بود دلی بسته گیسوی تو شد
ور نه پــرپــیــچ نـشـد طـره طـرار عـبـث
( ضیائی )
تا جــــــام نگیـــری نرســـی از پـــی مـقـصـــدطی کردن این راه به دست است قدم نیست
|
ثبت كردم نام خود را در ميان عاشقان
با دلي رنجور و خسته حرفهايي بي نشان
خوب مي بينم كه دنيايم پريشان است و كاش
توبه مي كردم از اين دنياي بي نام نشان
--------------------
چون شعري با حرف ث الان تو ذهنم نبود يه في البداهه گفتم
اگر قبول بيفته
فراق را به فراق تو مبتلا سازمچنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
دین و دل بردند و قصد جان کند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
دوستان من یه کتاب مشاعره سراغ دارم به اسم مشاعره نوین قیمتشم خوبه
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks