از تنهایی
خسته شده ام
از رسیدن،
نا امید
از تو،
دلسرد
دلم به هیچ چیزی خوش نیست
اما
چرا نمی توانم عاشقت نباشم؟
کاظم خوشخو
Printable View
از تنهایی
خسته شده ام
از رسیدن،
نا امید
از تو،
دلسرد
دلم به هیچ چیزی خوش نیست
اما
چرا نمی توانم عاشقت نباشم؟
کاظم خوشخو
و از میان تمامِ آرزو ها
دردناک ترینش
نخواستن تو در نداشتنِ توست
و کاش
کاش گریزی بود از عمقِ وحشت آورِ این درد
که در تخیلِ عشق
رسیدن چه بروزِ محالی دارد
و در سلوکِ عشق
چه ناعادلانه ست
بودن ..
... و غریبانه بودن
و چه غم انگیز
شهوت بی امانِ انگشتانِ من
برای نوازش تلخی دستانِ تو
نیکی فیروزکوهی
غارهای تنهایی
شلوغ شده
و نگاههای لخت
لباسهای ما را از بر شدهاند
عشق من!
تو
همین تو
دستم را هیچوقت رها نکن
گم میشوم.
ع.معروفی
برهنه به بستر بیکسی مُردن،
تو از يادم نمیروی
خاموش به رساترين شيونِ آدمی،
تو از يادم نمیروی
گريبانی برای دريدنِ اين بغضِ بیقرار،
تو از يادم نمیروی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهايی،
تو از يادم نمیروی
سوزَنريزِ بیامانِ باران، بر پيچک و ارغوان،
تو از يادم نمیروی
تو ... تو با من چـــــــه کردهای که از يادم نمیروی؟!
سید علی صالحی
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو، آرامشی بهشتی
و دستهای تو، اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت میترسم
عباس معروفی
فکرِ آمدنِ تو
فکرِ بیهودهای نیست
حتی اگر بازگشتی نباشد
در سرگردانیِ بی انتهای من
اگر امیدی نباشد
تمام این عشق رو به بطالت میرود
همیشه گفته ام
اسارت در خاطراتِ کهنه ، شیرین تر از تخریبِ احساس برای رهایی ست
نیکی فیروزکوهی
نیستی که بریزمت روی عمیقترین زخمم
نیستی که نمیرم ،
نیستی ...
از اینهمه زخمهای خالی نه ،
از اینهمه که نیستی ،
مُردم
کامران رسول زاده
بسیاری، عاشق
بسیاری، معشوق
عاشق و معشوق،
انگشت شماری!
عباس کیارستمی
باران که میبارد
تمام کوچههای شهر
پر از فریاد من است
که میگویم:
من تنها نیستم
تنها منتظرم!
تنها…
کیکاووس یاکیده
من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیبا سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم
در منظر خویش
تازه تر می سازد.
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان کند
از هر آنچه وادارد ِ مان
که به دنبال بگردیم، ـ
دستی
که خطی گستاخ به باطل می کشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعله ای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق روئینه تنیم
و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را
از خدایی گم شده
لبریز می کند ...
زنده یاد احمد شاملو