چشمان تو
معنای تمام جمله های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند
و از گفتار بازماندند...
کاش می توانستم
ای کاش خودم را
در چشم های تو حلق آویز کنم!
"عباس معروفی"
Printable View
چشمان تو
معنای تمام جمله های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند
و از گفتار بازماندند...
کاش می توانستم
ای کاش خودم را
در چشم های تو حلق آویز کنم!
"عباس معروفی"
و امروز
در من
سواری خسته می تازد
در من ابر و مه می بارد
در من هر آنچه عشق است می بازد
اما باز سوار خسته می تازد
جسدهای شیشه ای - استاد مسعود کیمیایی :11():
از یاد تو برنداشتم دست ، هنوز
دل هست به یاد نرگس ات مست ، هنوز
گر حال مرا ، حبیب پرسد ، گویید :
بیمار غمت را نفسی هست هنوز ..
" استاد شهریار "
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
بابا طاهر
این روزها ، این گونه ام :
فرهاد واره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است ..
این گونه بود آغاز انقراض سلسله مردان ..
یاران !وقتی صدای حادثه خوابید بر سنگ گور من بنویسید :
یک جنگجو که نجنگید ، اما شکست خورد ...
نصرت رحمانی
من سکوت کردم!
گفتی: یک پلک نزده، پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی: هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی: قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!
"یغما گلرویی"
- - - Updated - - -
من سکوت کردم!
گفتی: یک پلک نزده، پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی: هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی: قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!
"یغما گلرویی"
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري
لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني، زندگي هاي اداري
آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري
با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري
صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري
عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
قیصر امین پور
شلیک هر گلوله ، خشمی است که از تفنگ کم می شود !
سینه ام را آماده کرده ام
تا تو مهربان تر شوی ..
شاعر: گروس عبدالملکیان
ممنون بابت یادآوری این شعر زیبا.نقل قول:
دو سه بیت انتهایی این شعر جا افتاده، از جمله بیت آخر که به نظرم زیباترینشه:
روی میز خـالی من، صفحهی بـاز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری
سپاس :1. (23)::11():
عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه ميداني؟
در شعله نرقصيدي، پروانه چه ميداني؟
لبريز مي غمها، شد ساغر جان من
خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه ميداني؟
يک سلسله ديوانه، افسون نگاه او
اي غافل از آن جادو! افسانه چه ميداني؟
من مست مي عشقم، بس توبه که بشکستم
راهم مزن اي عابد! ميخانه چه ميداني؟
تا چند فریب خلق با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده، می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستي کن، ترک همه هستي کن
اي بت نپرستيده..! بت خانه چه ميداني؟
تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را
مقصود، يکي باشد، بيگانه..! چه ميداني؟
دستار، گروگان ده، در پاي بتي، جان ده
اما تو ز جان، غافل..! جانانه چه ميداني؟
ضايع چه کني شب را؟ لب، ذاکر و دل، غافل
تو، ره به خدا بردن، مستانه چه ميداني
روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را
دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی
مولانا