ايني كه الان سروده شد شعر بود؟
Printable View
ايني كه الان سروده شد شعر بود؟
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری منشب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزیم و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پیِ دلداری من
اشک گرم و غم عشق آمد و جانا چه کنم
گر به فردا نرسد این شب بیداری من
من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم
تا تو باشی و من و عشق و وفاداری من
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصه ی عشق شود قصه ی بیماری من
هيچ چيز تغيير نکرده است
فقط تعداد آدم ها بيشتر شده است
در کنار گناه هاي قديم ، گناه هايي جديد ظهور کرده است
واقعي ، موهومي ، موقتي
اما فريادي که بدن به آن پاسخ مي دهد
به استناد معيار قديم و آواي کلام
فرياد معصوميت بوده
و هست
و خواهد بود
ويسلاوا شيمبورسکا
شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچوقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد
ویسلاوا شیمبورسکا
آدمها مي آيند
خودشان را نشان ميدهند
اصرار ميکنند
براي اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار ميکنند که تو نيز باشي همراهشان
همان آدمها
وقتي که پذيرفتي بودنشان را
وقتي که باورشان کردي
به سادگي
ميروند
و تو ميماني با باوري که ....
ايلهان برک
بعضي روزها
انسان فقط خسته ست
نه تنهاست
نه غمگين
و نه عاشق
فقط خسته ست
ايلهان برک
به سراغ من اگر می آیی
نرم و آهسته بیا
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من ...
سهراب سپهری :xX
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو
رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده
یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق میز شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور دالری و صحبت سایه می کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
افشین یداللهی
ما ، نسل بوسه هاي ممنوع بوديم
عشق را ميان لبهاي هم ، پنهان کرديم
تا نميرد
بعد از ما
شما ، نسل آزادي بوسه در خيابان خواهيد بود
عشق را با لبهايتان فرياد بزنيد
تا زندگي کند
افشين يدالهي
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم
عاری از عاطفه ها ... تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا ... خالی از هرچه فراق
من نه عــــاشــــق هستم;
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر مــــــن
من! دلتنگ خودم گشته و بـــــس