پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند-------- واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند----------- باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی-- آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال------- که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب-- مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد------ که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد-- اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود-------- که ز بند غم ایام نجاتم دادند
شب و نازی، من و تب / حسین پناهی
[ شاید کمی طولانی به نظر بیاد اما... ]
همه چی از یاد آدم میره
مگه یادش که همیشه یادشه
...
بیکرانه س دریا
کوچیکه قایق من
های... آهای
تو کجایی؟ نازی
عشق بیعاشق من
...
یه کسی اسممو گفت
تو منُ صدا کردی یا جیرجیرک آواز میخوند
من: جیرجیرک آواز میخوند
نازی: تشنته؟ آب میخوای؟
من: کاشکی تشنهم بود
نازی: گشنته؟ نون میخوای؟
کاشکی که گشنم بود
نازی: دندونت درد میکنه؟
من: سردمه
نازی: خب برو زیر لحاف
من: صد لحافام کممه
نازی: آتیشو الو کنم؟
من: میدونی چیه نازی؟
تو سینهم قلبم داره یخ میزنه
اون وقتش تویسرم، کوره روشن کردن
...
من میخوام برگردم به کودکی
...
دوست داری بریم بیرون؟ یه کمی گردش بکنیم؟
همه چی رو از یاد ببریم؟
دستا رو حلقه کنیم؟ سفارش بلال بدیم...
بغل دریاچه ها، عکس رنگی بندازیم؟
قوها رو نگا کنیم ؟
ابرا رو ؟
یادته میگفتی:
ما شعور مطلق آفاقیم؟
چیمون از خرسای قطبی کمتره؟
من: چطوره وام بگیریمُ خرده بورژوا بشیم؟
بیخیال تاریخ!
بیخیال انسان!
بیخیال تشنهها وُ دریا! بیخیال گشنهها وُ صحرا!
===
نازی: پنجره را ببند و بیا تا با هم بمیریم عزیزم
...
و این چنین شد که
پنجره را بستیم و در آن شب تابستانی من و نازی با هم مردیم...
(شبی که منو نازی با هم مردیم / حسین پناهی)
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
برای هر کلمهش، حرف دارم احساس دارم... بدهکاریم به این مرد، روحش شاد...
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
مراببوس
مراببوس
برای آخرین بار تو را خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته گذشته ها گذشته
من ام به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها
به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها
آه آه
شب سیه سفر کنم ز تیره ابر گذر کنم
نگه کن ای گل من سرشته غم به دامن برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو میمانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من
مراببوس
مراببوس
برای آخرین بار تو را خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته گذشته ها گذشته
من ام به جستجوی سرنوشت
__________________
پاسخ : قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست
کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست
ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ما هم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست
تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست
خواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز
باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست
شهریارا عقب قافله کوی امید
گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز | کز این شکار فراوان به دام ما افتد
پ.ن : هر غزل حافظ دارای تنوع مطالب زیادی هست و سنگینه ! فلهذا گذاشتن یک بیت برای رساندن منظور کفایت میکنه !
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
ببخش مرا كه براي نگاهت كافي نبوده ام
ببخش اگر دستانم ،
براي نگاه داشتنت كوچك بود
ببخش مرا اگر در قلبم جا شدي
و ديگر براي هيچ جا نبود
اكنون كه مرده ام مرا ببخش
اكنون كه عاشقم مرا ببخش
ببخش مرا به خاطر تمام لبخند هايت كه عاشقم كرد
و به خاطر تمام اشكهايم كه گرفتارت كرد
ببخش اگر آنقدر با تو هم درد شدم تا درد هايت زياد شد
اكنون كه ديگر نيستم مرا ببخش!
اكنون كه از ياد برد ه اي با تو زيسته ام مرا ببخش
مرا ببخش اگر نامت را زياد مي خواندم
و يا اگر زياد در پيش تو مي ماندم
آنقدر كه حوصله ات را سر ميبردم ..
اكنون كه نمي خندم مرا ببخش ...
اكنون كه ديگر هيچگاه اشكي ندارم مرا ببخش!!
ببخش اگر نترسيدم خدا هم فراموش كند مراقبت باشد و نگفتم : خدا نگهدارت!
مرا به خاطر تمام نا گفته هايم ببخش
اگر نگفتم تا قيامت به اميد ديدارت ..
اكنون كه من به قيامت دل بسته ام
ديگرمرا ببخش !!!
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
چقدر از این غزل معروف طبیب اصفهانی خاطره دارم، تک تک ابیاتش زیباست :
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست، مشکل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند **
به دنبال محمل، سبکتر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند **
عجب نیست که خندد اگر گل به سروی
که در این چمن، پای در گل نشیند **
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی، مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند **
پ.ن : در هفت سالگی این غزل رو در مجموعه موسیقی جاویدان شنیدم. (نمی دونم صدای کی بود) بعدها با اجرای بیژن بیژنی شنیدم. و چند وقت پیش در برنامه ی گل های تازه 147 با صدای استاد شجریان (سیاوش) در دستگاه سه گاه (ابیات ** دار در آواز نیومده) البته حسام الدین سراج و هایده هم این غزل رو خوندن ولی خب ...
پاسخ : قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
سکوت صدای گامهایم را باز پس می دهد
با شب خلوت به خانه می روم
گله ای کوچک از سگها بر لاشه ی سیاه خیابان می دوند
خلوت شب آنها را
دنبال می کند
و سکوت نجوای گامهاشان را می شوید
من او را به جای همه بر می گزینم
و او می داند که من راست می گویم
او همه را به جای من بر می گزیند
و من می دانم که همه دروغ می گویند
چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن ، سنگدل
بر گزیننده ی دروغها
صدای گامهای
سکوت را می شنوم
خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سکوت گریه کرد دیشب
سکوت به خانه ام آمد
سکوت سرزنشم داد
و سکوت ساکت ماند سرانجام
چشمانم را اشک پر کرده است
(مهدی اخوان ثالث)
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
میمیرم برات نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم تو میدونستی که دلم بسته به ساز صدات
آرزومه که نمیدونستی که من میمیرم برات
نمی خوام بیای نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمی خوام ازت نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشی
میمیرم برات نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم تو نمیدونستی که دلم بسته به ساز صدات
آرزومه که نمیدونستی که من میمیرم برات میمیرم برات
عاشقم هنوز نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم تو می خواستی بری تا فرداهات آره خوشگلم
برو راهی نیست تا فرداها به خاک و گلم به خاک و گلم
سفرت بخیر اگه میری از این جا تک و تنها تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور به یه دنیا نور
سفرت بخیر برو گر شکستی ز من میتونی دوباره بساز
از دلی شکسته نا امید و خسته تو باز برو تو بازم برو
نمی خوام بیای نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمی خوام ازت نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشی آرزوم بشی
میمیرم برات نمیدونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم تو میدونستی که دلم بسته به ساز صدات
آرزومه که نمیدونستی که من میمیرم برات میمیرم برات
پ.ن : خاطره ها هنوز همون خاطره هان. فرقش فقط در اینه که این رو شنیدم، نخوندم.
پاسخ: قشنگ ترین شعرهایی که خوندی!
کارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانه های لخت زمین تاب می خورد
خورشید رفته است و نفس های داغ شب
بر سینه های پر تپش آب می خورد
دور از نگاه خیره ی من ساحل جنوب
افتاد مست عشق در آغوش نور ماه
شب با هزار چشم درخشان و پر زخون
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه
نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره ی آن ضجه می کشد
مهتاب می دود که بیند در این میان
مرغک میان پنجه ی وحشت چه می کشد
بر آب های ساحل شط سایه های نخل
می لرزد از نسیم هوسباز نیمه شب
آوای گنگ همهمه قورباغه ها
پیچیده در سکوت پر از راز نیمه شب
در جذبه ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دور دست تو نزدیک می شود
بوی تو موج می زند آنجا ، بروی آب
چشم تو می درخشد و تاریک می شود
بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق
بشکست و شد به دست تو زندان عشق من
در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه ی شکسته ز طوفان عشق من
فروغ فرخزاد