تو که نیستی مثلِ کافکا میرسم به مرزِ پوچی
تو پُر از معجزه هستی مثلِ دستای داوینچی
داشتنت، داشتنِ دنیاس، حسِ رو دریا دویدن
... مثلِ یه سیبِ گلابی دستِ پنج ساله گیِ من
اگه سردت باشه میشه دیوانِ شمسو آتیش زد
واسه لبخندِ تو میشه مُرد و بازم دنیا اومد
با تو از بنبست هم میشه گذشت
میشه رفت و رفت و دیگه برنگشت
میشه پاک کرد مرزا رو از نقشهها
میشه فکرِ یه دوئل بود با خدا...
وقتی چشماتو میبندی هالوین میشه شبِ من
دیوارِ برلینو مردم به هوای تو شکستن
حتا دهخدا نتونست تو رو معنا کنه یک بار
هدایت پیِ تو میگشت لا به لای دودِ سیگار
تختِ جمشیدو قدیما با تصورِ تو ساختن
مشکله گذشتن از تو سخته دل به تو نباختن
با تو از بنبست هم میشه گذشت
میشه رفت و رفت و دیگه برنگشت
میشه پاک کرد مرزا رو از نقشهها
میشه فکرِ یه دوئل بود با خدا... //
از مجموعه ترانهی «رانندگی در مستی» /یغما گلرویی
Bookmarks