عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه ميداني؟
در شعله نرقصيدي، پروانه چه ميداني؟
لبريز مي غمها، شد ساغر جان من
خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه ميداني؟
يک سلسله ديوانه، افسون نگاه او
اي غافل از آن جادو! افسانه چه ميداني؟
من مست مي عشقم، بس توبه که بشکستم
راهم مزن اي عابد! ميخانه چه ميداني؟
تا چند فریب خلق با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده، می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستي کن، ترک همه هستي کن
اي بت نپرستيده..! بت خانه چه ميداني؟
تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را
مقصود، يکي باشد، بيگانه..! چه ميداني؟
دستار، گروگان ده، در پاي بتي، جان ده
اما تو ز جان، غافل..! جانانه چه ميداني؟
ضايع چه کني شب را؟ لب، ذاکر و دل، غافل
تو، ره به خدا بردن، مستانه چه ميداني
روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را
دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی
مولانا






پاسخ با نقل قول
Bookmarks