شبي كه مي شكستـم در هجــوم وحشي فــريــاد
تــو رفتــي و سپــردي دودمــان عشق را بـربـاد
نبـودي تــا بيــاموزي بــه دستــانــم نـوازش را
شبي كه سخت مي لرزيـد جـانـم در تـب بيــداد
تـرا در سـر شـكـوه نــاز شيـريـن و مـرا در دل
هـواي بيـستـون بـودو حـديث تيـشه و فـرهـاد
بياو عشـق را از دوش مـن بـردار سنگيــن است
كه در زيــر فشــار ايـن امـانـت شــانـه ام افتـاد
مـرا از درد جانكـاه جنون هرگـز رهـايـي نيست
كه دارم مي كشم اين درد را با خويش مـادر زاد
چگونه بگذرم ازآن نگاه دلفريبش گرچه ميدانم
سپردم خويش را بر دست حسرت هاي بادابـاد
Bookmarks