ای زلال
حذر کن
ز مرداب
من بر آن
عاشقم
که رونده است
2)
پرنده برشاخسار
گفتا به یار
چندی است عشق در این دیار
اسیر ریاست
3)
چه کنم چاره ی درد
وای اگر در دم دیدار
نگیرندم دست
4)
ای شمع
چه دردها که ناگفته ماند
در لایه لایه ی اشک های تو
چندی دگر
تو خموشی
و این دشت
پر از سکوت
5)
ای دریغا
روزگارم بی امان آشفته است
باده پنهان است ز ترس محتسب
با چه آرامش کنم
Bookmarks